ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فرودگاه رامسر برای هتل رامسر
۲۵ شهریور ۱۳۹۰ | |
سال 57 در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ پنجاه روز ما امداد و پشتیبانى مىکردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم نیامد که بگوید اینجا چه خبر است؟ به گزارش برنا، ارتباط نزدیک میان مردم و مسئولین یکی از برکتهای انقلاب اسلامی در کشورمان است که این روزها با شروع دور چهارم از سفرهای استانی هیئت دولت رنگ و بویی خاص به خود گرفته است. بازدید مسئولین عالی رتبه از نقاط مختلف و دورافتاده کشورمان از جمله اقداماتی است که میتواند فاصله طبقاتی میان مردم را کم و پیگیری بی واسطه مشکلات آنان شود. آنچه در ادامه میخوانید خاطره رهبر فرزانه انقلاب اسلامی درباره سیلی است که در سال 1357 و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و ایشان آن را در تاریخ 05/12/81، در دیدار با نخبگان استان سیستان و بلوچستان شرح داده اند که در ادامه میخوانید: آن زمانى که بنده در ایرانشهر تبعید بودم، به مناسبتهاى مختلف، با مسؤولان ارتباط پیدا مىکردیم. آن وقت به بنده گفتند که یک معاونِ استاندار تا حالا به ایرانشهر نیامده است! در سال 57 در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ یعنى من یک به یک تمام مناطق شهر را با پاى خودم رفتم و دیدم. پنجاه روز ما امداد و پشتیبانى مىکردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجسته متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است اینجا! به صورت ظاهرى هدایایى به وسیله «شیر و خورشید» فرستادند که اولاً اگر به دست مردم مىرسید، یکدهم نیازهایى که مردم داشتند و یکدهم آنچه که ما تبعیدیها براى مردم فراهم کرده بودیم، نمىشد؛ ثانیاً همان را هم نمىدادند و از آن هدایاى ناچیز، مبالغى هم براى خودشان لازم داشتند تا بخورند. یعنى اصلاً ایرانشهر که مرکز جغرافیایى و به یک معنا مرکز فرهنگى بلوچستان بوده، همیشه در طول زمان، بکلى مغفولٌعنه بود؛ زاهدان هم همینطور. براى شتر سوارى و استفاده از شرابِ چند ده ساله به بیرجند مىرفتند و براى اینکه در آنجا عیاشى کنند، بیرجند فرودگاه داشت؛ اما چون در اینجا وسیله عیاشى فراهم نبود، به بلوچستان نمىآمدند. یعنى هر نقطهای در کشور -چه بلوچستان، چه هر نقطهى دیگر- که محرومیت داشت، مغفولٌعنه بود. مازندران خوب بود، براى اینکه بروند آنجا استفاده کنند. رژیم گذشته اینطورى بود. یک چیز جالبى به شما بگویم: در مازندران، پنج فرودگاه هست که از زمان رژیم گذشته مانده است! پنج فرودگاه در یک استان که همهاش هم براى رژیم گذشته و آن شخص طاغوت یا نزدیکان او بوده است. فرودگاه رامسر براى استفاده از هتل رامسر که مىدانید براى چه کسانى بوده است؛ فرودگاه نوشهر براى گردشگاه هر ساله طاغوت که برود آنجا و دو ماه استراحت کند؛ فرودگاهى براى یک اردوگاه نظامى که نظامیان وابسته به آنها -که از یک نیروى بخصوصى بودند و نمىخواهم اسم بیاورم- آنجا بروند و خوش بگذرانند؛ فرودگاه دشتناز نزدیک سارى -که امروز فرودگاه رسمى مازندران است و مردم از آن استفاده مىکنند و در گذشته براى الواط و اوباش اولاد رضاخان بوده است- که هزاران هکتار از زمینهاى حاصلخیز را تصرف و یک فرودگاه هم وسطش درست کرده بودند؛ و یک فرودگاه هم در املاک نوکران خودشان در حدود مینودشت. پنج فرودگاه براى دستگاههاى وابسته به حکومت یا نزدیک به آنها؛ اما مردم، اساتید، مستحقان و بیماران علاجناپذیر مازندران مطلقاً نه از فرودگاه، نه از هواپیما و نه از هیچ تسهیلات دیگرى برخوردار نبودند. آنها هر سال چند بار به مازندران مىرفتند؛ اما به مثل زاهدان در تمام عمر حکومتشان یک بار هم سر نمىزدند؛ این مىشود غبار فراموشى. |