به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دوران دفاع مقدس و نمایش زندگی پشت میدان های نبرد جنگ اسراء جنگی و شکنجه های افسران عراقی به رزمندگان ایرانی چیزی نیست که به این سادگیها از ذهن هر مرد و زن ایرانی فراموش شود و یا گرد کهنه شدن به روی آن بنشیند.
سریال «دولت مخفی» را که میتوان به نمایش سه دوره قبل از جنگ، دوران دفاع مقدس و مقاومت اسراء در اردوگاهها رژیم بعثی و پس از آن تقسیم کرد سریال موفقی در نمایش زندگی مردمان فراموش شدهای بوده است که در کنار پرداختن به خود جنگ و نمایش رشادتها و دلاوریهای شهیدان و شیرمردان غیور این سرزمین به موضوعات و مسائل پیرامونی جنگ به ویژه زندگی اجتماعی و شهری آن دوران و تاثیر بین دو فضای جنگ و شهر یا جنگ و زندگی وجود دارد بپردازد.
در این رابطه گفتوگویی با عوامل سریال «دولت مخفی» انجام دادیم و حمید آخوندی تهیهکننده و راما قویدل کارگردان درباره این سریال صحبت کردند.
تسنیم: سابقه ساخت سریال یا هر نوع
اثر نمایشی در باره اسرای 8 سال جنگ تحمیلی سابقهای طولانی نیست. به غیر
از یک مورد «کوچ پرستوهای» ابوالقاسم طالبی و «اخراجیهای 2» دهنمکی ما
اثر شاخص دیگری در این زمینه نداریم و آنقدر دستمان خالی است و کمکار
کردهایم که مجبوریم سوال اولمان را خیلی کلیشهای به این مساله محدود کنیم
که چرا اسرا؟ این انتخاب معمولی برای فیلمسازان و سریالسازان ما نیست..
آخوندی: من و آقای
جلالی که هر دو از تهیهکنندگان این سریال هستیم جز افرادی هستیم که از
ابتدای جنگ تحمیلی درگیر موضوعی بنام جنگ شدیم. مثل خیلی از جوانهای این
مملکت در سن نوزده، بیست سالگی کار و تحصیل و زندگی را رها کردیم و به
سرزمینی رفتیم که در آن جنگ و تجاوز شده بود و ما باید از این آب و خاک و
اعتقادات دفاع کنیم. طبیعتا شاکلهٔ ذهنی و فکری ما برگرفته از موضوع جنگ
است. جنگ تمام شد و با توجه به شرایط حاکم، باید به عرصهٔ تلویزیون و سینما
ورود پیدا میکردیم و طبیعتا علاقهمان این بود که اگر قرار باشد کاری در
ارتباط با جنگ انجام دهیم در همین حوزه و در ارتباط با همین مسائل باشد.
شما اگر کارنامه کاری ما را نگاه کنید موضوعاتمان مرتبط با مساله جنگ و انقلاب اسلامی است. حتی اگر کار اجتماعی کردیم در رابطه با موضوع انقلاب اسلامی است. اولین کار «لبه تیغ» بود که جمال شورجه کارگردانی آن را برعهده داشت. من و مرحوم رسول ملاقلیپور نویسنده آن بود که یک فیلم سینمایی از آن در آمد. بعد از آن «پناهنده» را با مرحوم رسول ملاقلیپور کار کردیم و پس از آن «سفر به چذابه» را تولید کردیم. همینطور «باشگاه سری» را کار کردیم. تله فیلم داشتیم؛ «روز سوم» را کار کردیم. بعد «لبه آتش» را با جواد افشار ساختیم.
در دورهای که داشتیم راجع به «لبه آتش» کار میکردیم در بحثهایی که بعد از آنچه موضوعی را مورد مطالعه قرار دهیم نشستیم و با دوستانی حرف زدیم و دیدیم بخش جنگ اساسا یک بخش مغفول مانده و کم توجه است، اساسا خود سینمای جنگ منظور همین سریالها و تله فیلمها هم مثل خود جنگ مغفول است. همانطور که ما مظلومانه جنگیدیم و همه امکانات کشور در اختیار جنگ نبود همه امکانات فرهنگی کشور هم در اختیار جنگ نیست.
شعارش توسط مدیران فرهنگی در تمام دولتها زده شده است. همه دولتها راجع به فرهنگ ایثار و اینکه در مورد جنگ ایران و عراق باید چنین و چنان کنیم میگویند اما در عمل میبینیم که چنین نیست. حالا اگر یک موقعی فرصتی بود که بنشینیم و مدیران فرهنگی دیگری هم باشند من حاضرم در آن جلسه حضور پیدا کنم و دلایل و مطالبم را بگویم، شاید من دارم اشتباه میکنم. به نظر میآید آنطور که باید و شاید از موضوع دفاع مقدس چه توسط متولیان نظامی به استثنای ارتش حمایت نمیشود. متاسفانه دوستان و همکاران سابقمان در مجموعه های فرهنگی انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس همکاری لازم را ندارند. بیشتر نگاهشان به موضوع سینمای جنگ یک کار تجاری است. یعنی در شهرک دفاع مقدس که ما کار کردیم برای تمام وسایلی که مصرف کردیم از ما پول گرفتند حتی برای سربازی که جلوی در ایستاده و نگهبانی میدهد از ما حق تردد گرفتند.
گفتند 100 هزار تومان بابت هزینههای پیش بینی نشده هم باید پرداخت شود. گفتیم پیش بینی نشده دیگر چیست؟ گفتند این سرباز و آسفالت. سرباز که امریه است و حقوقش را دولت از بودجه نظامی کشور میدهد. نمونهٔ دیگر: ما هر وسیلهای در شهرک سینمایی بردیم اجازه ندادند آن را داخل ببریم. جهت اطلاع مدیران فرهنگی کشور عرض کنم حتی بابت این سر بندها، پرچمها، گونیهای سنگری از ما اجاره گرفتند. گفتند هرچه داخل اینجا است متعلق به شهرک است و بعد گونیهای دیگران را هم به ما میفروختند. گفتند سه هزارتا گونی میخواهید ما دوهزار تا داریم و بابت آن پول میگرفتند. یعنی بابت خاکی که ما روی آن پا میگذاشتیم پول میگرفتند. یعنی در واقع اجاره لوکیشن از ما میگرفتند. بابت هر تانک حرکتی حدود یک میلیون تومان باید پول بدهیم. میشود حالا با توجه به این توضیحات آیا اینطوری میتوان کار جنگ انجام داد؟
تسنیم: حالا ما علاقمند بودیم
ابتدای کار بیشتر درباره محتوای سریال صحبت کنیم، اما ظاهرا شما دل پردردی
دارید. بد هم نیست. شرایط تولید فیلمهای دفاعمقدسی در ایران به شدت سخت
شده است و آمار فیلمها و سریالهای جنگی به شدت کاهش پیدا کرده است.
آخوندی: دقیقا. این
مساله به شدت مهمتری است. من میخواهم بگویم چرا سراغ جنگ نمیرویم و چرا
من تهیه کننده رغبت ندارم. بعد شما بعنوان بیننده در این فضا بر ما نقد
مینویسید. این امکانات و این وسایل توسط یک واحدی که از بودجهٔ دفاعی کشور
دارد ارتزاق میکند برای تک تک فشنگها از من تهیهکننده پول گرفته میشود
حالا انتظار دارید من تهیه کننده چه کار کنم؟ واقعا راست میگویند یک گروه
بدون اعلام قبلی درست بکنند. مسئولینی که میگویند ما داریم دلسوزی
میکنیم بدون اطلاع قبلی برویم شهرک سینمایی دفاع مقدس ببینید چند تا از
تانکهایشان راه میرود. آن وقت انتظار دارید در این وضعیت «نجات سرباز
رایان» ساخته شود؟ انتظار دارید کربلای پنج ساخته شود؟ انتظار دارید راجع
به فاو و مقاومت خرمشهر فیلم ساخته شود؟ چرا باید این کار را انجام دهم؟
میروم یک کار آپارتمانی را به راحتی میسازم و چهارتا هم نیش و نکته در آن
قرار میدهم که فروش هم داشته باشد. یا ارزشها را دریک فیلم دفاع مقدسی
مسخره میکنم و مردم هم میخندند؛ لذت میبرند و پولش هم در میآید. البته
میگویم موضوع ارتش استثنا است ما در ساخت «روز سوم» هیچ اذیت نشدیم. ارتش
همه امکانات را بدون استثنا را بدون تقاضای هیچ پولی در اختیار ما گذاشت.
ارتش سخت همکاری میکند؛ اما برخی از دوستان ما مسیر را درست طی نمیکنند. در همین سریال «دولت مخفی» هم موقعی که ما مسیر را رفتیم آقای قویدل شاهدند که لشگر23 تکاور هرروز تعداد هنرمندانی که بعنوان اسیر در سریال نیاز داشتیم در اختیار ما قرار دادند، میبردند و میآوردند و یک ریال هم بابت هنرورها و سرباز دریافت نکردند. حدودا پنج ماه ایشان درگیر این کار بودند و همه این پنج ماه این افراد با هزینه خودشان آمدند و رفتند. حتی حاضر بودند جیرهٔ اینها را هم بدهند ما بعنوان تهیه کننده نپذیرفتیم. گفتیم نمیخواهیم غذای آنها با غذای افراد ما فرق کند. روزی داشتیم 70 تا 80 تا 100 تا و بعضی صحنهها 120 نفر نیاز بنا بر لوکیشن آفیش میشدند و تعداد را به آنها میگفتیم و عین همان تعداد با فرماندهشان میآمدند و هیچ کاری هم دوستان ما نداشتند و فقط مدیریت فرهنگی ایشان به عهده ما بود. در «دولت مخفی» هم ارتش از ما پولی نگرفت. آن بخشی از جنگ که ما مجبور بودیم به شهرک دفاع مقدس برویم برای تک تک موضوعات از ما پول میگرفتند.
تسنیم:خیلی جالب است که اتفاقا در
جامعه سینمایی و رسانهای برعکس این موضوع جا افتاده است. خیلیها بر چسب
میزنند که فیلم دفاع مقدسی ساختن راحت است و همه امکانات آن سمت است و...
آخوندی: همین الان
یک نفر بیاید و اسنادی بدهد که از او پولی گرفته نشده است. همین الان ما به
شهرک دفاع مقدس بدهکاریم. نامه میزنند که آنقدر ریال باید بدهید. برای چه
من باید بدهم؟ چشم پرداخت میکنم چون اگر ندهم بار دیگر نمیگذارند بروم و
کار کنم. همین مصاحبه من منتشر شود یک دعوا خواهیم داشت آقایان خواهند گفت
نه. من مسئولین مربوطه را دعوت به مناظره میکنم. بیایند اینجا ببینیم
بابت پرچمها از ما پول گرفتهاند یا نه؟
تسنیم: البته مسئولین شهرک سینمای دفاع مقدس هم استدلال خودشان را دارند. میگویند برای پرداخت بودجه به فیلمها، یا تخفیف در جهت استفاده از امکانات باید فیلمنامهها تایید شوند و پس از ارزیابیهای ما بضاعت مالی برای آن میگذاریم.زیاد هم حرف بیراهی نیست.
آخوندی:من متوجه نمیشوم، آخر چند جا باید یک فیلمنامه را تایید کنند؟ تلویزیون در نهایت زیر نظر کیست؟ اینها در نهایت زیر نظر چه کسی هستند؟ من چند نفر را برای ساخت یک فیلم باید راضی کنم؟ در خیابان میخواهم بروم شهرداری میگوید فیلمنامهات باید خوانده شود بعد میگویند که نباید آن مامور شهرداری بعنوان آدم متخلف نشان داد. میخواهی به بهشت زهرا (س) سر قبر بروی میگویند فیلمنامهات را بده انقدر هم پول بده، این را هم نباید بگویی. از شهرداری تهران برای من تعیین تکلیف فرهنگی میکنند تا مدیر فیلم و سریال شبکه تا وزارت ارشاد. من در ساخت یک اثر فرهنگی به چند نفر باید جوابگو باشم؟ نیروی انتظامی برای خودش یک حرفی دارد و میگوید باید در چارچوب من عمل کنی.
برای ساخت فیلم «چاقی» با چه بدبختی و سختی ماشین میخواهیم اما پلیس نمیدهد. میگویند تفنگ را باید بروید از حراست بگیرید. یعنی یک داستان بلبشویی درست کردیم که اصلا مَخلص کلام این است که دُکان باز کردهاند. نیروی انتظامی میگوید ما ماشین میدهیم تفنگش را بروید از حراست بگیرید! من نمیدانم یعنی چه. حراست میگوید اگر بروید اسلحه از جایی دیگر بگیرید با شما برخورد میکنیم، باید بیایی از ما بگیری. حالا حساب کنید من تهیه کننده باید ماشین بگذارم برود تا مسوول اسلحه را بیاورد، پلیس هم که میآید یک ناظر هم آنها دارند که باید یک ماشین بفرستم آنها را بیاورد. حساب کنید در یک صحنهای که کل ماجرایش در فیلم سی ثانیه است ده نفر آدم، بیخودی به پروژه تحمیل شده. همین معضل را ما در «دولت مخفی» هم داشتهایم.
گفتیم ارتش حاضر است به ما هنرور بدهد که قرار است این هنرورهایشان نقش سرباز عراقی و اسرای ایرانی را بازی کنند. اسلحه هم حاضرند بدهند. گفتند اسلحه حق ندارید بیاورید. آنها برای ما تعیین تکلیف میکردند. بچهها از پنج صبح از تهران راه میافتادند. شش صبح صبحانه میخوردند و گریم میشدند تا هفت. هفت ونیم نور بالا آمده و کارگردان میگوید شروع کنیم حالا در این شرایط مسئول اسلحه گفته من زودتر از ساعت 9 نمیآیم. تازه راه میافتاد و اگر به موقع راه میافتاد و اگر به ترافیک نمیخورد و دهها اگر دیگر، ساعت 10 تازه میرسید آخر به این تدبیر رسیدیم که اسلحهٔ کلاشینکف چوبی بسازیم. فقط جایی که نزدیک میشود از اسلحه واقعی استفاده کنیم. اینها همه مسائلی است که موجب میشود تا «دولت مخفی»های دیگر ساخته نمیشود.
تسنیم: در ایران ظاهرا یک مرکز
بیشتر برای تصمیمگیری راجه به ساخت فیلم و سریال وجود ندارد؛ این تعدد
مراکز تصمیمگیری برای ادامه مسیر فیلمسازی فقط در حوزه دفاع مقدس هم نیست.
آخوندی: ببیند
مساله کوچکی نیست. یک فیلمنامه ما داریم مثلا راجع به آزادگان و میخواهیم
در مورد این فیلم بسازیم. مثل همین «دولت مخفی»، فکر میکنید چندتا مرکز
اظهار نظر کردند. ما در رامسر میخواهیم کار کنیم پلیس میگوید باید بروید
از عقیدتی ناجا برای ما نامه بیاورید. آنها میگویند فیلمنامه سه نسخه
باشد. بعد بیاید اینجا و هم نویسنده بیاید. آقا ما میخواهیم در خیابان کار
کنیم. خیابان هم خیابان سال 93 نیست که خیابان سال 65 است. خب ما باید
برای نظم و امنیت بدانیم کجاست، خب حق شماست. فرمانداری میگوید چکار
میخواهید بکنید؟ باید بروید از استانداری نامه بیاورید. استانداری میگوید
باید با وزارت کشور هماهنگ کنید. شما برای چه میخواهید اینجا فیلم
بسازید؟ دوباره یک مسیر میخواهی بروی در یک ساختمان مثلا چوببری بعنوان
یک لوکیشن؛ اگر شخصی باشد مسأله با پول حل میشود. یا میگوید انقدر به من
بدهید یا میگوید چیزی نمیخواهم که بستگی دارد به توان مدیر تولید؛ که
نوعا در این موارد به صاحب آنجا میگویند تو را در یک پلان بازی میدهیم
معمولا اینها رسم کار است. حالا کافی است آنجا مربوط به یک ارگان دولتی
باشد، آن وزارتخانه میخواهد نظر بدهد، تابلوهای ما را نشان بدهید.
یک ذره جلوتر میآییم حالا میخواهیم وارد صحنههای جنگ بشویم. با یک واحد نظامی درگیر میشویم به نام انجمن سینمایی دفاع مقدس. میگوید خب ببینم این با اهداف من جور در میآید به تو انقدر تخفیف میدهم. بیست تا سی درصد تخفیف میدهند. رایگان نداریم در انجمن دفاع مقدس. اگر هست بیایند اسم ببرند و بگویند از فلان تهیه کننده ما پول نگرفتیم برای اینکه صد در صد اهداف انجمن سینمایی دفاع مقدس را رعایت میکرد. حداقل ما بدانیم و برویم اونطوری فیلم بسازیم که آن فشارها را نداشته باشیم. در خیابان میآییم ادارهٔ راه مساله دارد. هر وزارتخانهای در فیلم شما میآید آن وزارتخانه خودش را متولی فرهنگی میداند. به نظر من باید یک شورایی تشکیل بدهند آنهایی که واقعا دلسوزند. که اگر در این شورا تایید شد که مجوز بدهند، پلیس و شهرداری و ارتش و سپاه و ادارهٔ راه و کار و کاریابی و هرجای دولتی که باید مجوز بدهد مجوز بدهند. بخش خصوصی میماند که ما خودمان زبان هم را راحت متوجه میشویم. ما زبان بخش دولتی را متوجه نمیشویم. چون مراکز تصمیم گیری در آنجا زیاد است.
الا ماشالله تعطیلات داریم. فیلمنامه را که بدهیم بخورد به تعطیلاتی مثل تعطیلات هفتههای گذشته یعنی رفت تا بیست روز بعد. چون دوستان مدیران فرهنگی کشور باید ده روز برای اربعین به کربلا بروند. ده روز آنجا نبودند بعد هم که میآیند به این تعطیلات میخورند. بنده بیست روز باید دستم به چانهام باشد که بگویند اینجا را مجوز میدهیم یا نه. این دیالوگ باشد یا نه. روی دیالوگ نظر میدهند. یعنی تعدد مراکز تصمیم گیری راجع به همه فیلم هاهم هست نه فقط دفاع مقدس. ولی در دفاع مقدس شما با یک جایی در گیری که ما به ازا ندارد.
فرض کنید شما میخواهید کاری بکنید میبینید در فلان ساختمان نشد نهایتا میروید یک ذره کوتاه میآیی و از یک وزارتخانه و بخش دیگر میگیری. ولی تانک را من از کس دیگری نمیتوانم بگیرم. ارتش میگوید ما تانک در تهران نمیدهیم. حتما من باید بردارم بروم در خوزستان و خراسان که بتوانم از امکانات ارتش استفاده کنم. که آنهم تبعات سنگین اقامت و دهها مشکل تولیدی دیگری دارد که هزینه من را بالا میبرد. ولی این کمک را به من میکند ضمن اینکه خود ارتش هم ملاحظاتی دارد. آنهم میگوید من کجای داستانم. چون همه میگویند ما کجای داستانیم. بقیه میگویند ما کجای داستانیم موقعی که موافقت میکنند پول هم میگیرند ارتش میگویند ما کجای داستانیم پول هم نمیگیرند. فرقشان فقط این است.
یک جلسهای بگذارید و مسئولین بیایند و حرفهایشان را بزنند و ما هم حرفهایمان را بگوییم شاید آنها جواب داشته باشند. من به قدر کافی یک طرفه گفتم. یک طرفه به قاضی نروم. بیایند و شما هم بعنوان قاضی بعنوان یک خبرگزاری آرمانگرا آقایان را دعوت کنید. بیایند و حرفشان را بگویند. مردم قضاوت بکنند. چرا من باید بروم فیلم جنگی بسازم و این همه دغدغه داشته باشم؟ و دغدغههایی دارم که نمیخواهم الان عیانش بکنم، شاید به صلاح نباشد. نه به صلاح خودم بلکه مجموعا صلاح نمیدانم بگویم. پشت پرده آلودگیهایی وجود دارد که الان بیان کردنش گرفتاری ایجاد میکند و باید مقام مسئولش اینجا باشد که من به او کد بدهم و بگویم برو و بررسی کن. من نمیخواهم مملکت را آشوب و اخلال ایجاد کنم. دارم میگویم من بعنوان یک آدم فرهنگی دغدغه جنگ و دفاع مقدس دارم، ابزار آلاتش در اختیارم نیست. کسی اگر میگوید هست بیاید با هم صحبت کنیم.
بعنوان مثال میگویم ما امسال یک کار جنگ سینمایی نساختیم. با آقای قویدل یک کار اجتماعی ساختیم. که اجتماعیمان هم نه برای نگاه به گیشه بلکه برای بیان یک درد اجتماعی است. بحثهایی که ما با آقای قویدل برای آن فیلم داشتیم گفتیم که ما باید یک درد اجتماعی را بگوییم. به جز همین موضوع پلیس و حراست واقعا مسآلهٔ دیگری نداشتیم.
ما با آقای شورجه که «باشگاه سری» را در مالزی کار کردیم ما هم آنجا چنین چیزهایی نداشتیم. ما اصلا با پلیس کاری نداشتیم. در واقع به یک مرکزی در شهرداری مراجعه کردیم و قصهٔ ترجمه شدهما ن را ارائه کردیم. آقایان دو روز بعد به ما پاسخ دادند که موافقند که این کار انجام شود. دو تا شرط برای ما گذاشتند: گفتند اگر دور بین روی دوشتان باشد نباید پولی بدهید ولی اگر دوربین را روی سه پایه بگذارید باید بابت خیابانها انقدر تومان بدهید. اگر لوکیشن خاصی است قبلش باید اعلام بکنید. بعد هم یک ورقه به ما دادند مثل نامههای نظم و امنیت که نیروی انتظامی به ما میدهد.
در یک چهار راهی داشتیم کار میکردیم و قبلا هم اعلام کرده بودیم. پلیس آمد و آنجا ایستاد کاغذ را نشان دایم احترام گذاشتند و با بیسیم اعلام کردند و دو موتور سوار دوترکه آمدند و با یک کاورهای مخصوصی که داشتند به مترجم ما گفتند ما از شهرداری هستیم. هر جایی از خیابان را که بگویید ما برایتان میبندیم و نظم و انضباط را برقرار کردند و ما فیلممان را میگرفتیم. هر جایی که ما میخواستیم برویم با همان نامه مسالهمان حل بود. پولی هم اگر میخواستیم بدهیم به همان مرکز میدادیم. من نمیگویم پول نگیرید. بگیرند یا نگیرند مسالهٔ من نیست. ولی من میگویم بعنوان فیلمساز باید با یک جا طرف حساب باشم. یک جا باید اعلام کند که فیلمنامه مخل امنیت ملی کشور است. شاید مخل امنیت فلان سازمان باشد. مثلا ما بگوییم فلان کارمند رشوه میگیرد، خب این مخل امنیت انهاست.
قویدل: چون آنها متولی این ماجرا که نیستند، دارند کمک اضافه بر سازمان خودشان را انجام میدهند و طبیعی است که بگویند من کجای داستانم. از انجمنها و سازمانهایی که متولی این کارهستند این گونه کارها عجیب است.
آخوندی: بحث کلی که من همشه راجع به این مسائل دارم این است که سختیهای کار ما خیلی زیاد است. ولی همیشه گفتم همانطور که لذت کار ما خیلی زیاد است غم و غصهها و سختیهایش هم خیلی زیاد است که من خیلی دوست ندارم راجع به آن صحبت کنم ولی کار سختی است. ذاتا تهیهکنندگی کار خیلی سختی است و البته مشکلاتی که تهیه کنندگان دارند جنسش با کارهای دیگر فرق دارد.
تسنیم: آقای قویدل این اولین کار
دفاعمقدسی شما بعد از چند کار اجتماعی بود. ظاهرا برای شما هم خیلی سخت
بوده است. آقای آخوندی که دل پردردری داشت.
قویدل: واقعیت این
است که سریال «دولت مخفی» اولین کار دفاع مقدسی است که من انجام دادم و این
اولین تجربهام بود چون تجربه این کار را پیش از این نداشتم در مقابل آقای
آخوندی که پیشکسوت هستند خیلی جسارت نمیکنم که اظهار نظر کنم. ولی با
توجه به اولین تجربهام بنظر میآید که خیلی هم اثر ما تجربه جنگی نبود،
چون فضا، فضای اردوگاهی بود و جنگ به یکسری سلاح و این چیزها خلاصه میشد
واگر میخواستیم وارد سکانسهای ادوات و تانک و اینها شویم خیلی مساله
پیچیدهتری میشد ولی در همین حدش واقعا پیچیده بود. نمونهاش خودروی جیپ.
شهرک دفاع مقدس جیپ فرماندهی را به ما داده که باید استفاده کنیم اما همین
خودرو چند روز کار ما را عقب انداخت.
نزدیک به سه چهار جلسه بخاطر ماشین آلاتی که در کار بودند پروژه تعطیل شد. یعنی در بازهای که خیلی مشخص بود که ما آبان کلید زدیم و خیلی زودتر باید کار تمام میشد و حجم وحشتناکی روی فیلم بود اما سه و یا چهار جلسه بخاطر یک جیپ یا یک کامیون که خراب بود معطل شدیم.چون این ماشینها اصلا راه نمیرفتند و اگر هم راه میرفتند بعد از ده متر خاموش میشدند و با جرثقیل میآوردیمشان. حتی یک چیزی که خیلی برجسته بود و یادم مانده یک روز بخاطر نبود اسلحه، چوب دست بازیگر دادم. چون چارهای نداشتم و باید این کار را میگرفتم. خب چرا باید این اتفاق بیفتد؟ چیز عجیبی است.
من خارج از کشور هم فیلم ساختهام و تقابل این دو تا را به خوبی حس کردم مثلا من در اتریش فیلم ساختم. در اتریش انجمنی وجود دارد به اسم "انجمن فیلم شهر وین". شما هر کاری که دارید با این انجمن در ارتباط هستید نه هیچ کجای دیگر. یعنی شما میخواهید این کار را انجام دهید اعلام میکنید که من میخواهم در این خیابان کار کنم پلیس میخواهم و غیره. هر آن کاری که میخواهید انجام دهید با اینها مطرح میکنید. دیگر شما هیچ کاری با اداره پلیس وین ندارید. چه بعنوان تهیه کننده، چه بعنوان کارگردان، چه بعنوان مدیر تولید. آن انجمن است که این کارها را انجام میدهد و همه مسائل آنجاست. خب این به نظرم سیستم درستی است. ما اینجا به تعداد وزارتخانهها و ارگانهایی که با آنها مواجه هستیم مسائل هم داریم و این تعدد فرسودگی میآورد.
تسنیم: اگر موافق باشید کمی هم در مورد خاص خود این سریال و جنبههای محتوایی آن گفتگو کنیم. چه طور شد این سوژه انتخاب شد؟
آخوندی:
در همان ابتدا که وارد فاز مشکلات کار شدیم بعد از اینکه تصمیم گرفتیم
راجع به بخش مغفول مانده جنگ یعنی آزادگان کار بکنیم. بخش دفاع مقدس که کم
یاور است بحث اسرا اصلا به آن توجه نشده است. در واقع جدی نشد و ما کارهای
فاخری انجام نداده بودیم. لذا گفتیم راجع به آزادهها کار کنیم. منتها
گفتیم که فقط به سراغ اردوگاه نرویم. مشکلات بچههای اسرا را ببینیم. به یک
نوعی خانوادههای اینها سختیها را تحمل کردند. مادرانشان، همسرانشان؛
لذا بر مبنای این موضوع شروع به تحقیق کردن کردیم. یک مجموعه تحقیقات مفصلی
صورت گرفت با خانوادههای آزادگان صحبت شد که مجموعه این تحقیقات را خانم
ریحانه بهبودی و خانم پروانه صالح انجام دادند و تعداد زیادی از کتب منتشر
شده در مورد آزادگان درآمد. مجموعهاش در اختیار رحمان سیفی آزاد و داریوش
ربیعی قرار گرفت فیلمنامه نوشته شد.
تسنیم: از تحقیقات مسعود دهنمکی استفاده کردید؟
آخوندی: ما تقریبا اوایل 89 کارمان را شروع کردیم ولی آن زمان منتشر نشده بود. البته دوستانی که ما با ایشان صحبت کردیم گفتند که ما رفتیم خدمت ایشان و مطالبی رد و بدل شد ولی در قالب کتاب ما آن موقع به آن برنخوردیم. لذا آقایان آن موقع این را نوشتند و بنا شد که ما این را شروع بکنیم. خب فضای آن موقع مثل شخصیت "نایب" مثل سرباز فراریها، مثل داستان پرویز در قصه بعنوان موضوعات اجتماعی مطرح بود وما هم علاقهمند بودیم که به آن بپردازیم. به نظر من به اندازه کافی راجع به آن مطلب بود. منتهای مراتب با سرباز فراریهای آن زمان چه کردیم؟ با نایبها آنموقع چه کردیم؟ که حالا بیاییم اینجا و بگوییم چه اتفاقی برای آنها افتاد. لذا سعی کردیم بیننده خودش ببیند که چه شد. ما تکلیف را معلوم کردیم. بحث این را داشتیم که پرویز را در فیلمنامه اول در اسارت ببینیم. منتها به دلایلی این موضوع را منتفی کردیم و میبینیم که پرویز به خارج از کشور میرود و تماس تلفنی با مادرش دارد و میگوید که رفته است. مثل خیلی از آدمهایی که زمان جنگ از مملکت خارج شدند بعد هم آمدند. آدمهایی مثل نایب هم داشتیم، داریم و خواهیم داشت. اینها در زمان جنگ که بچهها سینهشان را روی خاکهای سرد این سرزمین و برای دفاع از آب و خاک و ناموس و اعتقادشان سپر کرده بودند یک عده هم داشتند خاکها را میخوردند. در واقع تکلیف نایب را تاریخ گذشتهمان روشن کرده است. لذا در سریال «دولت مخفی» هم به قول راما قویدل ما روشن کردیم ولی نپرداختیم چون موضوعیت ما موضوعیت نایب نبود.
خانوادهها هم در راحتی زندگی نمیکردند. مشکلات خانوادهها هم یک بخشی هم همین بود. طرف میدید همهٔ زندگیاش را داده در کنار این قضیه یک عده دارند سوء استفاده میکنند. به هر جهت این یک واقعیت است هرچند خیلی ضعیف و کوتاه است چون موضوعیت ما چیز دیگری بود. یعنی اگر بنده یک روز بعنوان تهیه کننده بخواهم کاری را بکنم وسفارشی به کسی بدهم قطعا خیلی تلختر از این خواهد بود. یعنی میروم تحقیقات مستند انجام میدهم. مثل همه کارهایمان که مبتنی بر تحقیق است موارد را در میآوریم و بعد نمایش میدهیم. ولی به هر جهت این وجود داشت.
کوپن، آژیر قرمز، نبودن نفت، سرما اینها چیزهایی بود که آن زمان وجود داشت و ما سعی کردیم اینها را گذری یادآوری کنیم. برای نسل خودم و به نسل امروز بگویم که این چیزها هم بود منتها ماموریت این سریال بیان مشکلات پشت جبهه نبود، فقط یک اشارهای بود. بعد هم به موضوع اردوگاه و مسائل مربوط به اردوگاه رسیدیم.
تسنیم: درباره بخش اردوگاه و ساخت آن لوکیشنها هم بفرمائید که چطور به این اردوگاه و به این شکل رسیدید.
آخوندی: قبلا این
اردوگاه در اطراف رباط کریم پادگان بوده و قبل از انقلاب هم اصطبل و باشگاه
نگه داری اسب و چوگان بوده است. تقریبا با اینکه سالها از این موضوع
گذشته بود اما اکثر بچهها مشکل پوستی گرفته بودند. بعضیها به قدری حالشان
بد شده بود که پزشک گفته بود دیگر نباید به محل کارتان بروید. مجبور شدیم
چون این افراد پشت دوربین بودند و امکان تعویض را داشتیم نفرات دیگری را
جایگزین بچهها کردیم.
بازیگرانمان هم خیلی به دلیل محیط اذیت شدند. بعد از اینکه این مرکز چوگان بعد از انقلاب تعطیل میشود مدتی یک پادگان آموزشی بوده است. در آن هم یکی دو تا کار راجع به اسرا شده بود منتها زمانیکه ما به آنجا رفتیم کلا سیستم را بهم زدیم و براساس کلیشه جدیدی آنجا را تغییر دادیم و سعی کردیم همه کارمان را آنجا بگیریم. مثلا بخشهای اول اسارت که بعد از اسارت موضوع استخفارات میشود ما آنجا را دکور زدیم از همان فضای افسران عراقی را استخفارات کردیم بعد دکورها را برداشتیم و تبدیل به اتاق کار فرماندهان اردوگاه کردیم. سعی کردیم همه کار را آنجا انجام بدهیم فقط فکر کنم چند روزی بیرون اردوگاه بودیم که بحث انتقال با قطار بود بقیه موضوعات در داخل اردوگاه و ساخت دکور و با زحمات طراحان صحنه و لباس کشیدند همانجا سعی کردیم همهٔ مسائل را انجام دهیم و بیرون آنجا نرویم که بتوانیم با توجه به زمانبندی و فشردگی که کار داشت حداقل جابجایی نداشته باشیم که مجبور به یکسری لطمات زمانی بشویم.
تسنیم:خیلی از شخصیتهای سریال را
بینندگانی با آدمهای واقعی مشابهت سازی میکردند. مثلا شنیدم که خیلی ها
می گفتند شخصیت سعید حاجاقا ابوترابی است. قصه واقعی بود؟
آخوندی: شخصیت سعید
یک هویت واقعی دارد. فردی بنام هوشنگ جووند. منظور ما در این سریال آقای
ابوترابی نبود. اگر هم بود ما باید الفت را سمبل آقای ابوترابی ببینیم. ما
آمدیم الفت را بعنوان فردی که رهبر میشود و مشخصاتی که در اردوگاه آدمی
مثل ایشان داشتند را قرار دادیم. ما نخواستیم بگوییم ایشان آقای ابوترابی
است ولی بیننده وآنهایی که آقای ابوترابی را از نزدیک دیده یا راجع به آقای
ابوترابی شناخت دارند قرینهسازی و مشابه سازی میکنند. منتها سعید شخصیت
فردی است بنام هوشنگ جووند. چون شخصیت شناخته شدهای است. سعید مصداق واقعی
جووند است.
مرتضی هم از شخصیتهایی است که خودش را در آنجا لو نداد. مشخص بود که شخصیت واقعی خودش نیست. بله شخصیت افسر ارتشی است که ما در واقعیتها اینها را داریم منتها ما به دلیل اینکه دوستان لشگر تکاور23 نوهد مارا خیلی کمکمان کردند ما ایشان را بعنوان افسر تکاور نوهد معرفی کردیم. بخاطر پاسداشت کمکهایی که اینها در طول این پنج، شش ماه به ما کردند. در نهایت یک جایی در آشپزخانه ایشان خودش را به سعید معرفی میکند موقعی که میگویند میخواهید آزاد شوید میگوید من واقعی نیستم او هم میگوید من هم واقعی نیستم و برای هم رمزگشایی میکنند و این در قسمت آخر سریال قرار دادیم.
تسنیم: یکی از نقدهای اساسی که به سریال «دولت مخفی» میشد این بود که میزان درگیری و همینطور انحراف در بین اسراء ایرانی مقداری بیشتر از واقعیت بود ما در دورهای در سینمای دفاع مقدس هم داشتیم که رزمندهها همه فرشته بودند و هیچ لکهای سیاهی نداشتندو همه چیز سفید و خوب بود.اما ظاهرا الان داریم به سمتی میرویم که به جهت واکنش به این سفیدیها، کمی غلظت سیاهی ماجرا را بیشتر کنیم.خیلی از اسرا خائن بودند، خیلیها نماز نمیخوانند، همهش درگیری بود. بعضی رسانهها هم اعتراضاتی به این مساله داشتند.و من حتی شنیدم که از بنیاد شهید هم اعتراضاتی به ماجرا داشتهاند
قویدل: یک بخشی از این سوال مربوط به نویسنده یا متن داستان میشود چون من این فیلمنامه را ساختهام. ولی آن چیزی که به نظر من میرسد آن بخش مثبت و منفی و تقابلشان با همدیگر است که درام را بوجود آورده یک بخشهایی درام قصه است. حتی یک بخشهایی که منطبق نقل به نقل بودن سریال با واقعیت است از سریال حذف شد و به بدنه سریال آسیب زد این بود که ما بالاخره داریم یک درام را تولید میکنیم. سریالی که دارد براساس قواعد و اصول نمایش جلو میرود بحثمان ساختن فیلم مستند نبوده که بگوییم همه چیزهایی که اتفاق افتاده باید تصویر میشد. طبیعتا به جهت ایجاد جذابیت و کشش بیشتر قصه ما باید تماشاچی را درگیر میکردیم و این درگیری موتور محرکه و جلو برندهٔ قصهٔ ما میشد.
به نظر من این چیزی که الان وجود دارد خیلی زیاد نیست. من این موضوع را خواندم، نقد یک روزنامه مشهور را خواندم این چیزها در فیلمنامه ما وجود ندارد که ما به ازای واقعی نداشته باشد. البته من در پروسهٔ تحقیق و قبل از فیلمبرداری خیلی درگیر نبودم ولی از همان زمان که اضافه شدم، کتابهایی که خواندم و آدمهایی که صحبت کردم تقریبا هر چیزی که خاطرات خود آقای علی بخشیزاده که هشت سال اسیر بودند یک بخش زیادی از قصهٔ ما را تشکیل داد. یعنی همه اینها ما به ازای بیرونی داشت ولی اینکه همهٔ اینها را ما در یک اردوگاه جمع کردیم بله.
ممکن است در یک اردوگاه اینهمه ماجرا وجود نداشته باشد. ولی ما به همین دلیل درام ساختیم. گفتیم اسم نمیبریم که این کدام اردوگاه است. هیچ اسم واقعی برده نمیشود. یک قصه است و سعی شده یک قطرهٔ خیلی کوچکی از تمام دردها و رنجهایی که این افراد در مهمترین سالهای اصلی عمرشان را فدای آن کردند یک قطره ایاش را به تصویر بکشیم. خیلی دنبال مستند سازی نبودیم. سعی کردیم برای آدمی که در امروز زندگی میکند و تجربهای از جنگ ندارد و مال نسل جدیدتر است یک تصویری را بدهیم که این بوده. حالا اگر بنظر شما زیاده روی بوده من فکر نمیکنم خیلی زیاده روی شده باشد.
آخوندی: اولا
انتقاد من به آن روزنامه این است که این مطلب را چه کسی نوشته است. متن
بدون هویت به نظر من ارزشی ندارد. امضا باید واقعی باشد. یک نفر باشد
بنشیند اینجا و بگوید ایرادت چه بوده و ما به او جواب بدهیم. ببینیم اصلا
ایشان آزاده است؟ یا اصلا راجع به آزادهها تحقیقی کرده؟ از سازمان بنیاد
شهید و امور ایثار گران تشکر میکنیم اگر آن دوستان معترض را به شما یا به
ما وصل کنند تا یک جلسهای در همین اتاق بگذاریم و بنشینیم ممنون میشویم
که آنها نظراتشان را بگویند ما هم نظراتمان را رو در رو بگوییم. اینکه ما
نامه مینویسیم و ما بیانیه میدهیم، ما دنبال اینجور چیزها نیستیم. ما
فیلم سازیم و از کارمان دفاع میکنیم، بیانیه نمینویسیم. شاید هم اشتباه
کردهایم اما جواب دوستان کیهان و کسانیکه پیرو آن تفکر هستند که آزادهها
همه صلعلی بودند این تعداد آدم پیوسته به سازمان منافقین که دارند بعنوان
اسیر میآیند کجا اسیر شدند؟ نداشتیم؟ اینها که داریم میگوییم چه است؟
خود شما بارها با آدمهای اینطوری در خبرگزاریتان مصاحبه داشتید. پس اسیر
داشتیم که با عراقیها همکاری میکرده آن آقایی که بهروز نام داشت سمبل یکی
از همان خائنین است.
خود آزادهها بهتر از هر کسی میدانند. بنیاد شهید آدمها را معرفی کند بگوییم چه تعداد از این آدمهایی که از اسارت آمدند آقای ابوترابی وساطت کردند که شما بابت خیانتها شکایت نکنید. چقدر خود این بعضی آزادهها رفتند دادگاه انقلاب شکایت کردند و آقای ابوترابی رفتند وساطت کردند و بواسطهٔ دستور مقام رهبری نگذاشتند بچههایی که در آنجا خیانت کرده بودند پایشان به دادگاه باز شود. برادرهای آزاده یادشان رفته؟ اگر کیهان و دوستان دیگر بیاطلاعند و فراموش کردهاند ما که یادمان نرفته؛ ما براساس تحقیقات حرف میزنیم.
بچههای آزاده محمد آمریکایی در اسارت یادشان رفته؟ بهروز همان محمد آمریکایی اسارت بود که در کتابهایشان نام میبرند. پس نیاییم اگر کسی کاری کرد که باب میل ما و در خط سیاسی ما نبود در جهت ما نبود و یک جایی حرف ما را گوش نداده بود یک جایی بخواهیم حالش را بگیریم این از انصاف بدور است. بنیاد شهید مگر نمیگوید بسم الله، این تعداد صندلی، بنده به تنهایی میآیم و جوابشان را میدهم.
آزادههای معترض بیایند و بنشینند فیلم را هم میگذاریم هرجایش را که اعتراض دارند ساعتها بحث میکنیم. مصداق ما به ازای به آنها میدهیم که در اردوگاه این اتفاقات افتاده است. بله اردوگاه چند فاز داشته. همهٔ اسرا در این متفق القولند. یک فاز، فازی است که اسرای تازه میآمدند. اصلا ما با مقولهای بنام اسارت و رزمنده، هیچوقت من را توجیه نکرده بودند که آقای آخوندی اگر اسیر عراق شدی چکار کن. به من گفتند چطور اسلحه دست بگیر و با تانک کار کن و چطور خاکریز بگیر. تخریب چطور است و مین چطور است. همه اینها را ما یاد گرفتیم ولی در هیچ دوره و جزوهٔ آموزشی به من رزمنده آموزش ندادند که اگر اسیر شدی به عراق چه اطلاعاتی بدهم.چه حق و حقوقی داری در صلیب سرخ. چون اصلا اسارت در قاموس ما نبود و به اسارت فکر نمیکردیم.
لذت من بعنوان یک رزمندهای که دارای آرمانهای بلند بودم آن موقع که با عراق و با یک عراقی برخورد میکردم او را هم چنان دشمن پشت خاکریز میدیدم در صورتیکه شرایط فرق کرده بود. تندرویها علیه عراقیها زیاد بود که در اردوگاه به نام خیبریها معروف بودند. دوستان آزاده بخاطر ندارند خیبریها را. حاج رسول سمبل خیبریها است. یکسری منزوی بودند و هیچ کاری نمیکردند چون فکر میکردند به آرمانهایشان نرسیدند و شکست خوردند و منزوی شدند.
ما تعدادی اسیر مدنی داشتیم خود اسرا این را در کتابها نوشتند. اسری غیر نظامی که در روستاهای خطوط مرزی بودند. نه آرمانی نه اعتقادی بود نه خواسته بودند جنگی بکنند. اینها را گرفته بودند و برده بودند خب امکان داشت اینها یک نگاه دیگری به انقلاب و جمهوری اسلامی و عراق داشته باشند. خب ما مدنی هم داریم. طبیعتا آشفتگی بود ولی در هر اردوگاه که شخصیت سیدابوترابی ورود پیدا میکرد آنجا نظم میگرفت که ما الفت را وارد میکنیم.
نمیخواهیم بگوییم الفت همان ابوترابی است بلکه سمبل است. همانطور که رسول سمبل خیبری هاست الفت سمبل ابوترابیها و رهبریهای اردوگاه است. افرادی که نقش فرماندهی داشتند نقش بزرگتری را داشتند آمدند نظم دادند نظام گذاشتند، باغچه گذاشتند، گفتند با عراقیها دعوا نکنیم. اعتراض به کجاست؟ همه آدمهایی که در اردوگاه بودند نماز میخواندند؟ دوستان یادشان رفته در کتابها یشان چه نوشتهاند؟ ما بگوییم همه گل و بلبل بودند؟ واقعیت این بوده؟ اگر اینطوری است پس چرا در کتابهایشان انقدر چیزهای دیگر نوشتهاند؟ اعتراضی به مطلب آن کتابها نکردهاند. حضرت عباسی آرمانهای گذشتهمان را به بازیهای سیاسی نفروشیم امروز چه دیدگاهی داریم به دیدگاه آنروزمان ربطی ندارد. اگر از امروز من ناراحتی به دیروز من ربطی ندارد. امروز من را نقد کن من مخلص شما هم هستم. من یک کاری راجع به گذشته کردهام گذشتهای که باهم مشترکیم. اینکه اینطوری نبوده یا بیاطلاعید و یا مغرض، به نظر من مغروضید. حد اقل اینها که میگویند ما آزاده هستیم مغروض هستند چون نمیتوانند بیاطلاع باشند. آنها مطلعتر از من هستند. همهٔ این مطالب را من از کتاب استخراج کردهام چطور دوستان ندیدهاند.
البته یک چیزی هم هست این است که الان دوستان در سینما راجع به پرستاران فیلمی میسازند و یک پرستار بد نشان میدهند جامعه پرستاران اعتراض میکنند که این درست نیست شما یک موقع میگویید یک پرستاری سرم یک مریض را از دستش کشیده و باعث مرگش شده مثلا از یک نفر پولی گرفته که این سرم را از دست یک آدم بکشد تا این آدم بمیرد. چیزهایی که در فیلمهای خارجی دیده میشود.
یک موقع هست که این یک خاطره شده من میگویم این براساس یک خاطره است. اینکه دارم به شما میگویم هر کدام از این شخصیتها ما به ازا دارد. شما میگویید سعید میگویم هوشنگ جووند و علی سیف اللهی. شما میگویید مرتضی میگویم بیایید در ارتش داریم. میگویید الفت میگویم ابوترابی. اول فیلم هم نوشتیم که یک برداشت آزاد است. ما که اولش گفتیم ما یک برداشت آزاد داریم از حوادث مربوط به دهه شصت. آقای هوشنگ جووند ما متاهل بوده و دو تا بچه داشته وقتی که اسیر شدش. علی سیف اللهی ما مجرد بوده. ما برای علی یک پروانه ساختهایم و یک جای دیگر را آوردهایم و ارتباط دادهایم که به قول آقای قویدل درام ما شکل بگیرد و بعد هم نگفتیم کدام اردوگاه و چه زمانی است. نه مکان و زمان و نه اسم واقعی دادیم. من نمیدانم اعتراض برای چه است؟
من میگویم این اعتراضات بیشتر جنبه فردی دارد و افراد با گروه سازنده مسالهٔ فردی دارند. میدانم و سر منشا آن را دارم این پیام من را به آنهایی که میدانم سر منشاش کجاست میدهم «انصاف به خرج بدهید». یک گروهی هم آمدند با این همه سختی کار، سه سال دویدهاند و یک کار آرمانی بکنند از موضوع آرمانی دفاع بکنید نه از فیلم؛ خوب بود یک گروهی سرشان را ببرند زیر چماق در این فضایی که هیچکس نمیخواهد راجع به سینمای دفاع مقدس کار بکند! شما کار کردهاید جایزه هم نمیخواهیم. جایزهمان را آنکس که باید بدهد میدهد. ولی از روی بغض و حسادت و نگاههای خطی، امروز را بخواهیم به آنجا ربط بدهیم و چون قلم و بیان و ارتباط دستمان است بخواهیم با یک آدمی تصفیه حساب بکنیم از جوانمردی و مروت به دور است ولی به هر حال من حاضرم همین خبرگزاری به دوستان منتقد زنگ بزند و جلسهای هماهنگ کند و قرار بگذارید هر روزی باشد ما بیاییم مینشینیم با هم حرف بزنیم.
من اعتقادم اینست دوست عزیزم خوانندگان محترم این گزارش که "تعریف" آدم را رشد و تعالی نمیدهد فقط آدم را دلگرم میکند انتقاد است که آدم را به رشد و تعالی میرساند من اگر بخواهم کار بعدیام کار خوبی باشد باید تحمل شنیدن انتقاد را داشته باشم. من تحملش را دارم حاضرم بشنوم. اگر جایی جواب دارم حاضرم بشنوم اگر هم جواب ندارم میپذیرم. قبل از آمدن شما با دوستمان درد دل میکردیم راجع به بخشش شما داشتم میگفتم که ما یک اشکالاتی داریم که دست ما نیست. بیننده میبیند و انتقاد میکند. به دلیل اینکه واقعا وجود ندارد لوکیشنی که من بروم در آن و برای دورهٔ دههٔ 60 و یا 70 باشد. مجبورم بروم آن را بسازم. یک چیزهایی هم از دست من و طراح صحنه و زول افکت و اینها در میرود خب بیننده میبیند و انتقاد میکند ما هم دستمان بالا است و اعتراضی نداریم.
تسنیم: درباره شخصیتهای داستان
«دولت مخفی» باید بگویم که یکی از امتیازهای این سریال شخصیت فرماندههای
عراقی بود که با توجه با سابقه ذهنی که ما در ذهنمان از عراقیها داریم این
است که با آنها در جنگ بودیم و هم به لحاظ اعتدال و هم به لحاظ باوری که
وجود دارد از آنطرف انتقادی راجع به ایرانیها وجود دارد که به نظر میاید
خیلی در ساخت یک تیپ از چند نفر از شخصیتها اصرار شده بود و شخصیتهای
عراقیها برخلاف ایرانیها بیشتر قابلباور بودند.
قویدل: تمام
شخصیتها آن چیزی بود که از اول قرار ما بود با کسانی که متن را نوشتند و
بعد متن در پروسه فیلم برداری بازنویسی شد و مفصل هم شد. همینطور که کار
پیش میرفت و ایدههایی که به ذهنمان میرسید تزریق میشد و این شخصیتها
رفته رفته بُعد میگرفتند. اتفاقا ما کاری که خیلی سعی کردیم در این فیلم
انجام بدهیم این بود که شخصیتهای تک بعدی نداشته باشیم و به معنای واقعی
کلمه شخصیت داشته باشیم. نه تیپ. تیپ آن چیزی است که هیچ تغییری نمیکند و
همانطوری که هست پیش میرود ولی شخصیت وجوه مختلفی دارد شخصیت ممکن است
اشتباه کند ممکن است به اشتباهش پی ببرد ممکن است موقعیتی داشته باشد که در
بین دو راه باید انتخاب کند.
من فکر میکنم تمام شخصیتهایی که در این سریال قرار داشتند حداقل میتوانم این را بگویم که تمام تلاشمان را کردهایم که اینطور باشند. حتی شخصیت خود عراقیها هم شامل این قضیه میشود. به این جهت که ما شخصیتی داریم به اسم عماد یوسف که فرمانده اردوگاه است. این شخصیت بنظر من واقعا پیچیده است یعنی شما تقریبا تا آخر سریال هم نمیتوانی بفهمی که این چطور آدمی است و در هر مرحلهای که قرار دارد با یک زیرکی عجیبی که دارد همه چیز را به نفع خودش میچرخاند. یک جایی میبینی که این قطعا منفی است. بعد میبینی نه در یک جایی دفاعی میکند. این یعنی شخصیت. زندگی واقعی و آدمهای اطرافمان را ببینید چه کسی سیاهِ سیاه یا سفیدِ سفید است؟ ما همه گرادیان رنگیم. یک طیفی وجود دارد که در مواقع مختلف و براساس ظرایف مختلف واکنشهای متفاوت نشان یدهد. این سعی شده در سریال اتفاق بیفتد.
تسنیم: حالا من میخواهم بیشتر به
سمت سینما بروم حالا یک سوالی که در حوزهٔ دفاع مقدس وجود دارد در حوزهٔ
سینما کم پرداخته میشود. یعنی ما به اندازهٔ انگشتان یک دست هم فیلمی
نداریم که در مورد آزادگان باشد. آخری آن فیلم «نفوذی» بود. شما اولین
فیلمتان را فیلم اجتماعی انتخاب کردید با توجه به اینکه آخرین تجربهٔ
تصویریتان را در سریالی در مورد دفاع مقدس بزنید. چرا این ریسک را نکردید
که اولین فیلمتان در مورد دفاع مقدس باشد؟
قویدل: فکر میکنم
تمام توضیحات آقای آخوندی موید این انتخاب من باشد. من صادقانه و از ته دل
آرزویم است که یک کار جنگی کنم. یعنی سالهاست که منتظر ایجاد چنین موقعیتی
هستم.
آخوندی: قطعا اگر آقای قویدل فیلمنامهٔ جنگی میآوردند ما بعنوان کار اول نمیپذیرفتیم انجام دهیم. سینمای
جنگ سکوی پرتاب نیست. چند تا از کسانیکه اولین کارشان کار جنگی بود در
سینمای جنگ باقی و وفادار ماندند قطعا ما نمیپذیرفتیم. بهتر بود اول از
همه ایشان تجربه کسب کنند، پختگی لازم را در سینما بدست بیاورد. اساسا من
اعتقاد ندارم کارگردان کار اولی کار دفاع مقدس بکند. چون سکوی پرش است.
آقای قویدل خب از دستیارتدوین شروع کردند و مرحله به مرحله پیش آمدند و الان به جایی رسیدند که اولین فیلمشان را میخواهند بسازند.
تسنیم: شما یک قصهای در مورد همین آقای هوشنگ جووند مطرح کردید.خود این نمیتوانست یک قصهٔ دراماتیک باشد؟
آخوندی:قطعا توسط کارگردان کار اولی ما نمیسازیم و سرمایه گذاری نمیکنیم.
تسنیم: یعنی موفق نمیشود؟
آخوندی: نمیگویم
موفق نمیشود من اعتقاد ندارم چرا سینمای جنگ باید آزمایشگاه باشد؟ از این
زاویه نگاه بکنیم. شما بیایید از اول انقلاب کارگردانانی که وارد سینما
شدند و اولین کارشان را کار جنگ انجام دادند ببینید چقدر بعدش وفادار به
این موضوع ماندند. آمدند جا باز کردند. ما برای آنها شدیم سکوی پرش و
رفتند دنبال کار خودشان. خب ما با کار اجتماعی شروع میکنیم. رسیدیم کار
دوم را کار جنگ انجام میدهیم. کار سوم را گفتیم آن قصهٔ جنگیات را بردار و
بیاور ما حالا حاضریم سرمایه گذاری کنیم. چرا ما باید جنگ را سکوی پرش
قرار بدهیم. یک فکر غلط بود یک زمانی در مجموعهٔ ارشاد شکل گرفت که هر کس
نمیتوانست کار کند یک فیلمنامهٔ جنگی میبرد کار جنگی میشد و میشد
کارگردان و مجوز کار گردانی میگرفت؛ بعد هم ول میکرد و میرفت. بروید
آمار بگیرید، ببینید چند نفر فیلم اولشان را با جنگ شروع کردند و چقدر فیلم
جنگی ساخته شده و ببینید چقدر وفادار بودهاند. وامروز کجااند و چه
میسازند؟
تسنیم: این به چه بر میگردد و دلیلش چیست؟
آخوندی: بخواهیم
وارد آن فضا بشویم داستانش طولانی است. یک بخش آن به فرصت طلبی ما
برمیگردد. یک موقعی مدیران پولهایی را میدهند و مدیران فرهنگی نسبت به
این موضوع چراغ سبز نشان میدهند. یکدفعه یک موجی ایجاد میشود و همه دوست
دارند در مورد آن موضوع کار کنند. اعتقاد قلبی ندارند. من میگویم اگر کسی
میخواهد راجع به دفاع مقدس کار کند قلبا باید به آن کار اعتقاد داشته
باشد. آن کار ماندگار میشود. قلبا نباشد و برای رزق و روزی باشد با خون
شهدا نمیشود بازی کرد. شعار هم نمیدهم و از این آدمهایی نیستم که ادعا
بکنم. باید باور کنیم باورهای قوی که در «دولت مخفی» بود من باور داشتم که
باید این کار را بکنیم. مریضی و سرما و بیپولیاش را تحمل کردند سر موعد
هم کل تیم تمام کردند چون باور داشتند. من فکر میکنم99درصد آدمهایی که در
آن صحنه در جلو و پشت دوربین حضور داشتند باور داشتند باید برای اسرا کار
کنیم و سختی اسرا را نشان دهیم. اگر به این باور در سینمای دفاع مقدس
رسیدیم همهٔ مشکلاتش حل میشود. به این باور نرسیم میشود مغازهٔ دونبش.
بولد میشوی و بالا میروی. باید ببینیم آدمهایی که این کار را میکنند
چقدر ماندگارند.
تسنیم: درباره کارگردانی حسن برزیده که کارگردانی بخش شهری را برعهده داشتند و در بخش دوم آقای قویدل اضافه شدند توضیح میدهید.
آخوندی: ما آن
زمانی که کار را شروع کردیم با آقای برزیده به مرحلهای رسیدیم که تلویزیون
با بیپولی مواجه شد. در واقع دچار بیپولی سال 91 تلویزیون و طبیعتا
تلویزیون پول نداشت و ناچارا ما زمانیکه فاز شمال را تمام کردیم با آقای
برزیده به این جمع بندی رسیدیم که همه با هم به همراه بازیگران جلسهای
گذاشتیم و گفتیم ما بعد از این پول نداریم و تلویزیون هم به ما پول نمیدهد
ما هم توانایی نداریم ادامه دهیم و اندوخته خودمان هم تمام شده. بنده هم
خَیِر برنامه ساز نیستم که بروم برای تلویزیون زندگیام را بفروشم. ما تا
اینجا برای اینکه فاز ناتمام نماند ماندم. لذا از همهٔ عزیزان خداحافظی
میکنم و بقول بچههای جنگ با یک صلوات در اختیار خودشانند و میتوانند
بروند. هر موقع تلویزیون پول داد اولویت با دوستانی است که، حالا بازیگران
ما به جز پژمان بقیه بازیگرها کارشان تمام شده بود و دیگر بازی نداشتند.
پشت دوربین هم گفتیم آقایان با یک صلوات در اختیار خودشانند. میتوانند
اگر کاری یا برنامهای برایشان پیشنهاد شد بروند فقط آقای بازغی میماند.
آقای بازغی هم میتواند سر کارش برود و هر موقع ما کار داشتیم یکی دو ماه
جلوتر به ایشان میگوییم. حدود دی ماه آقایان را در اختیار خودشان قرار
دادیم. چون تلویزیون پول نداشت. هرچه پیگیری کردیم این آقایان پول ندادند.
خب آقای برزیده، آقای عاشوری و دوستانی که در فاز اول با ما بودند که شغل
دیگری ندارند، باید بروند کار بکنند. کار دیگری نداریم. کارمند هم نبودیم
که برویم آنجا بنشینیم و حقوقمان را بگیریم تا ببینیم کی پول میآید تا
کارمان را شروع کنیم. طبیعتا آقای برزیده کمک کردند زمانی که ما داشتیم
مونتاژ میکردیم ایشان میآمدند و در جریان کار بودند تا اینکه حدود شهریور
ایشان آمدند و گفتند یک کاری را به من پیشنهاد شده و راجع به «مزار شریف»
میخواهیم کار کنیم ما هم چون تلویزیون پولی نداده بود و هنوز نسبت به دی
ماه اتفاقی نیفتاده بود گفتیم برو و اگر کمکی هم از دستم برآمد به ما بگو.
خب ایشان رفتند و قرارداد را بستند و حدود آبان ماه آقای علی دارابی معاونت
سیمای وقت ما را صدا کرد و گفت: ما انقدر میتوانیم کمک بکنیم و آن یک سوم
چیزی بود که ما نیاز داشتیم. گفتیم عیب ندارد به دلیل اینکه ما میخواهیم
این کار را انجام دهیم. اجازه بدهید ما با همه مشقاتش ابتدا به همه دوستان
گفتیم که وضعیت مالی پروژه اینطوری است ولی ما میخواهیم این کار را انجام
بدهیم.
تسنیم: چرا به سراغ آقای قویدل رفتید؟
آخوندی: آن موقع
داشتیم با ایشان کار دیگری را انجام میدادیم. یک پروژهای در مورد شهید
نصرت زاد، یک فیلمنامهای را ایشان راجع به شهید نصرت زاد و حوادثی که برای
سال 58 و 59 کردستان است را انجام میدادند و ایشان در رفت و آمد به دفتر
ما بودند. ما دعوتشان کردیم و ایشان اول مقاومت کردند و گفتند کار نصفه است
ولی ما گفتیم خب آقای برزیده نیستند ما هم میخواهیم این کار را شروع کنیم
و تلویزیون هم دارد یک حداقلی را میدهد. خلاصه به این جمع بندی رسیدیم که
کار را با آقای قویدل بعنوان کارگردان شروع کنیم دوستان دیگر را هم دعوت
کردیم آمدند تقریبا هم بازیگرانی که مساعدت کردند و انتخاب کردند جز
بازیگرانی بودند که ما با آنها سابقه قبلی داشتیم و میتوانستیم بگوییم
ببینید ما حق شما را تا حالا نخوردهایم. دست مزدتان بالاست الان بیایید و
بپذیرید. خب دوستانی هم ایشان در پشت دوربین داشتند آنها را هم آوردیم در
واقع یک کار بسیجی انجام شد. گفتیم این وضع مالی ما است و میخواهیم این
کار را تمام بکنیم و این کار نماند. به هر حال تحمل بکنید دوستان از گروه
فیلم و صدا و بازیگران و همه حتی رستورانی که به ما غذا میداد ما گفتیم ما
پول نداریم میتوانی به ما غذا بدهی؟ هست رستوران برادران نظری. چون هم
هیئتی و بچه محل بودیم رفتیم موضوعمان را گفتیم که صدا و سیما به بیپولی
خورده تو بیا غذای ما را تامین کن هر موقع پول دادند پول تو را خرد خرد
میدهیم. آن بنده خدا هم گفت باشد چون کار دفاع مقدس همینطور است دیگر.
همسایهها یاری کنید تا من شوهر داری کنم داستان ما شد.
تسنیم: پس آقای برزیده چرا دلخور شده بودند؟
آخوندی: از خودشان
سوال کنید. ما با هم همسن هستیم. شاید یک ذره به فضای فراموشی که اقتضای سن
ما است برمیگردد. ایشان هرچه میگوید درست است. شاید من یادم رفته است.
حسن آقا رفیق و همرزم و دوست ماست. نقاط مشترک من با آقای برزیده خیلی
بیشتر از نقاط افتراق و یک سریال است لذا من ترجیح میدهم در مقابل ایشان
سکوت کنم.
تسنیم: درباره شخصیت «خیرالله» و لهجه شیرین لری هم در کار شما به وضوح به چشم میخورد توضیح میدهید.
آخوندی: یکی از
دوستان من زنگ زد و راجع به داستان خیرالله معترض بود و میگفت شما لرها
را چنین و چنان کردید. گفتم برداشت شما اشتباه بود بعد هم من حاضرم به
هزینهٔ خودم به لرستان بیایم به اداره ارشاد بگویید یک سالن به من بدهد من
همه سکانسهای خیرالله را بیاورم در آنجا پخش کنم. خیرالله که سوپر قهرمان
فیلم بود. اصلا راجع به لهجه اعتراض دارند یک بخش است راجع به محتوا اعتراض
دارند یک بحث است. لهجه را من چون اطلاعی ندارم دفاع نمیکنم.
قویدل: من تمام
لهجهها را شنیدم و تمام تمرینها را شنیدم و دوره خاصی برای این کار بود.
بنظر میآید که خیرالله یکی از ویژهترین شخصیتهایی بوده که در طول این
سالها در تلویزیون بوده. ضمن اینکه مدیر گروه سینمایی شبکه دو آقای مسعود
صباح خودش لر است و اجازه به ما نمیداد بعد هم در این فضایی که در رابطه
با موضوع بختیاریها بوجود آمده من نمیدانم اعتراض به چه است. حالا اعتراض
است و بالاخره یک چیزی باید گفته بشود. که ماهم گفتیم ما بیاییم لرستان
اینجا هم به دوستان میگوییم بیایند اینجا با هم مناظره کنیم.
انتهای پیام/